پنجرههاي اميد را هر روز ميگشايم تا شايد بوي گل نرگس به مشام برسد و خبري از او بشنوم. نهال خشكيده وجودم، در انتظار بهاري زيبا نشسته است تا جوانه بزند و سرشار از شكوفههاي مهر و محبتاش گردد و قلب سردم، گرماي محبت او را طلب مي كند.
مولاي من! اي شيرينترين مژدهي الهي، چشمانم صبورانه منتظر قدوم بهاريت هستند. پس بيا و غبار از آئينهي دلم بشوي و همچون آفتاب بر من پرتو افكن تا از آتش مهر و محبتات گناهانم ذوب شود و وجودم سرشار از عشق تو گردد.
بيا و چونان ابري بر من ببار تا كوير تشنهي وجودم سيراب از طراوت باران رحمتات گردد.
به اميد روزي كه آسمان هستي به نور ولايتتان منور شود و ديدگان منتظرانت روشن به جمال ملكوتي شما گردد.