با بررسی داستان تحّری حقیقت در مرام و مسلک بهائیت، دانستیم که این اصل بهائیان، واجد متدولوژی عقلایی برای کشف حقیقت است و کلام و سخنان رهبران این فرقه ناقض تحرّی حقیقت است. اما این موضوع به این جا ختم نمی‌شود چرا که این تناقض‌ها در ورطه‌ی عمل و عرصه‌ی رفتار نیز، مشاهده می‌شود، اگر سری به این اصول به اصطلاح نوین بزنیم با واژه‌ای برخورد می‌کنیم یه نام «طرد»! این واژه ابزاری است که جناب بهاء و عبدالبهاء بنا به مقتضای زمان از آن بهره می‌جسته‌اند و حضرت شوقی به گونه‌ای رسمی آن را بنیاد نهاد. در این فرقه‌ی عجیب که از یک سو دم از آزادی و تحرّی زده می‌شود، در سویی دیگر کسانی که سر تسلیم در برابر عقاید بهایی پایین نیاورند، طرد می‌شوند، به این معنی که از جامعه‌ی بهائیان اخراج می‌گردند.
شوقی در زمان حیات خود، شاکله‌ای حزبی و چار چوبی اداری به تفکر بهایی بخشید، تا خواه و ناخواه آن را از قالب دینی و آیینی خارج سازد. طرد از جمله کارهای قانونی او بود. زمانی که شوقی به قدرت رسید، مخالفان بسیاری داشت، لذا در راستای تحرّی حقیقت و شنیدن صدای مخالف‌ها، این شگرد جدید را به کاربرد و همه‌ی مخالفان خود را یک جا طرد نمود. هر کس مخالف میل او عملی مرتکب می‌شد، ابتدا از تشکیلات بهایی اخراج (طرد اداری) و سپس از جامعه ی بهایی بیرون می‌شد.(طرد روحانی) .
این میراث ماندگار شوقی امروز نیز در بین جمعیّت بهایی جریان دارد، به طوری که اگر یک بهایی انتقادی به پیکره‌ی اعتقاد بهایی وارد سازد یا با منتقدان این فرقه سر و سرّی، داشته باشد، همچون زباله‌ای تلقی شده و به کناری افکنده می‌شود؛ اکنون به چند نمونه از این برخوردها اشاره می‌کنیم:
*راجع به احبّایی1 که به واسطه‌ی غفلت و نادانی، از تشکیلات اداری منفصل (جدا) شوند، سؤال نموده بودید آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند: دعوت آنان جایز نه! و نسبت به کسانی که از جامعه‌ی امرمنفصل شده‌اند آیا سلام و کلام با آن ها جایز است یا نه؟2فرمودند: اگر چنان چه انفصال روحانی است، تکلّم به هیچ وجه جائز نه.
*نقض عهد در حقیقت یک بیماری روحانی می‌باشد و کلیّه‌ی نقطه نظرات و رفتار یک ناقض به حدّی زهرآگین است که حضرت مولی الوری (شوقی افندی) آن را با مرض جذام، همانند دانسته‌اند و یاران را از معاشرت با چنین نفوسی تحذیر فرموده‌اند.3
*نقض عهد و میثاق مانند امراض سل، مسری و شبیه سرطان است.4
ملاحظه نمودید لوازم تحرّی و حق جویی و آزادی بیان را در جامعه ی بهایی!!؟ حال این سوال مطرح می‌شود که پس مقوله‌ی تحرّی در اندیشه‌ی بهایی چگونه است؟ باید بدانید آن چه در مجموع، از مبانی تحرّی حقیقت در نگرش بهایی استنباط می‌گردد، یک چیز بشتر نیست: حقیقت، یعنی بهائیت.
آری، این نظر آنان است که معتقدند اگر بهایی شدی، حتماَ تحرّی حقیقت کرده‌ای و اگر اندیشه ی بهایی را نپذیرفتی، گرفتار تقالیدی و از حقیقت بویی نبرده‌ای. و قطعاَ هر انسان حق طلبی تصدیق می‌کند که چنین نگرشی تا چه اندازه متعصبانه، یک سو نگرانه و متحجّرانه است. چنین برداشتی از حقیقت جویی، در بند کشیدن آزادی درونی افراد و به مسخره گرفتن یافته های انسان است.
برگرفته از: بر مدار حقیقت" مهدی فرزین
پی نوشت ها
1 - احباء جمع حبیب به معنای دوستان و لقبی است که رهبران بهایی به پیروان خود داده اند.
2 - توقیعات شوقی.سنه 102-109 ص94
3 - انوار هدایت ص229( نامه ی 29 جولای 1946)
4 - انوار هدایت ص230

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید