YAC030211

زمینه پیدایش تصوف

معمولاً بسیاری از صوفیان و مدافعان آن ها سعی می کنند زمینه پیدایش تصوف را زهد اسلامی و نیاز امت معرفی کنند. در همین زمینه، به دو نظر اشاره میشود:
اوّل: قول مرحوم جلال الدین همایی
عامل پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است.
دوم: قول دکتر کاظم یوسف پور
در جهان اسلام، خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مؤمنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیا طلبی بودند.
طبق این دو نظر، خاستگاه اصلی تصوف، اعتراض گروهی مؤمن دلسوخته در برابر گرایش به مادیگری مسلمانان بوده است.
طرح سؤال
الف - اگر بروز این تفکر به شبب اعتراض مسلمانان دلسوخته بود، چرا اهل بیت (علیهم السلام) آن را همراهی نکردند؟ و چرا سردمداران این جریان را طرد نمودند؟
ب- این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی؟ بدیهی است که اینان در زمان خود اهل بیت (علیهم السلام) زندگی می کردند و اهل بیت (علیهم السلام) با این ها به شدت مخالف بودند.
حسن بصری که حرف های بنی امیه را اسلامیزه میکرد، کارش به جایی رسید که فقیه حجاج بن یوسف شد.
حسن بصری امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) را می شناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را می شناختند. حال اگر دلسوختگی کسانی چون حسن بصری باعث پدید آمدن تصوف شد، آیا می توان پذیرفت که او مشربی درست کرده که امام علی (علیه السلام) آن را تأیید نکند؟ اگر قرار بود از این جریان، زهد اسلامی شکل گیرد، چرا از کمیل و عمار خبری نیست؟ همچنین تاریخ شهادت می دهد که امثال ابوهاشم کوفی از سرمایه داران زمان خود بوده اند.
قول صحیح در باره زمینه پیدایش تصوف
این جریان را می توان سقیفه بنی ساعده دوم نامید؛ چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده توانستند ولایت و زعامت را از امام (علیه السلام) بگیرند؛ ولی در مقابل معنویت امام (علیه السلام) ماندند و نتوانستند کاری کنند. از این رو، بهترین کار، ساخت جریان و شخصیت هایی بود که بتوان آن ها را جایگزین ائمه(علیهم السلام) کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیت مردم از آن، با حکومت های وقت کاری نداشته باشد؛ یعنی اسلام منهای سیاست.
البته به دلیل آشنایی اسلام با سایر ادیان و فرقه های وقت به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی، نقش سایر آیین ها را در تأسیس این مسلک نمی توان نادیده گرفت.
«آسین پالاسیوس» از شرق شناسان و عرفان شناسان یونانی، منشأ تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نو افلاطونی اسکندریه می داند.
اوّلین صوفی
عثمان بن شریک کوفی، مشهور به ابوهاشم کوفی است که بعدها ابوهاشم صوفی هم لقب گرفت. وی در قرن دوم می زیست . امام صادق(علیه السلام) در مورد او فرمودند:
« ِاّنه کانَ فاسدُ العقیدةِ جداً و هُوَ الذّی ِابتَدَعَ َمذهَباً یُقال َلهُ التَّصَوُفُ وجَعَلَهُ مَفَرّاً لِعَقیدتِهِ الخَبِیثَۀِ؛
همانا او(ابوهاشم، انسانی است که جداً عقیده فاسدی دارد و اوست که از روی بدعت مذهبی را بنا نهاد که تصوف نامیده شد وآن را محل فراری برای عقیده فاسد خود قرار داد».
کیوان قزوینی که 32 سال نزد مؤسس فرقه گنابادیه (ملا سلطان محمد گنابادی) خدمت کرد تا به منصور علیشاه یا منصور علی ملقب شد و بعدها هم توبه کرد، می گوید:
اوّلین کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت، ابوهاشم کوفی بود که رنج ها به خود داد تا ارّاده صوفی به راه افتاد.
منشأ آداب و رسوم تصوف
تصوف در حقیقت، مخلوطی از تفکرات فرقه ها و ادیان مختلف اعم از بودایی، میترایی، زردشتی، مانوی، تائو، مسیحی، برهمایی، یهود و اسلام است.
مسایلی همچون: فقر، خرقه پوشی، ریاضت های طولانی، از آداب هندوهاست.
تشرف را از آیین میترا گرفتند. آیین میترا همان مهرپرستی ایران باستان است. میترا، یعنی خورشید.
غسل اسلام گنابادی ها، از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است.
پرسه و گدایی صوفی مبتدی، از آیین برهمایی گرفته شده است.
عین قول و عقیده صوفی ها در مورد ذکر، در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد.
چنان که ملا علی گنابادی، فرزند ملا سلطان مشهور به نور علی شاه ثانی میگوید: مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد.
صاحب استوارنامه می گوید: صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجازه قطب، والا باطل است و قبول خدا نیست، هر چند با خلوص نیت باشد؛ زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد، مگر از راه قطب. ولایت، یعنی بیعت با ولیّ امر که به واسطه آن، صورت قطب وارد قلب میشود.
عُشرِیِّه نیز که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس وزکات است، از آیین مسیح و یهود اخذ شده است.
دوره های مختلف تصوف
1. مرحله تأسیس
این مرحله بعد از جریان سقیفه با مقدمه حسن بصری شروع می شود و تا زمان ابوهاشم کوفی ادامه دارد.
بزرگان این گروه سفیان ثوری و ابو هاشم کوفی است که مرحله رشد و دست به عصا راه رفتن این جریان است.
2. جوانه زدن تصوف
از چهره های مشهور این دوره شفیق بلخی (وفات 194 ق)، رابعه عدویه (وفات 185 ق) و حارث محاسبی (وفات 190 تا 195 ق) می باشد.
در این دوره کم کم مبانی عارفانه وارد تصوف شد، مانند عشق که توسط رابعه عدویه گسترش یافت.
3. مرحله رشد و رواج تصوف
این مرحله تقریباً در قرن سوم جریان یافته است. از چهره های معروف این دوره که تصوف را رشد دادند، بایزید بسطامی، جنید بغدادی، سهل تستری، منصور حلاج و شبلی بودند و در این مرحله مفاهیمی همچون شطحیات وتقدیس شیطان وارد تصوف شد.
4. مرحله نظم و کمال
اوایل قرن چهارم را باید شروع مرحله چهارم تصوف دانست. کل آبادی و سراج از مشاهیر این دوره هستند. تصوف در این مرحله صورت مکتوب می یابد و اوّلین کتاب ها در این دوره به رشته تحریر در می آید، مانند: الرعایة لحقوق الله که نویسنده اش مجهول است و اللمع سرّاج طوسی که متوفای 380 ق است.
5. مرحله شرح و تعلیم
این مرحله مربوط به قرن های پنجم تا نهم است که از بهترین قرن های رشد و شکوفایی برای تصوف محسوب میشود. در این دوره سیر و سلوک فرقه ای شروع شد و فرقه های بسیاری شکل گرفت.
از چهره های تأثیرگذار این مرحله، سیف فرقانی، داود قیصری، عبد الرحمن جامی، لاهیجی، عطار نیشابوری، شبستری و مولوی را می توان نام برد.
در این دوره، تصوف نظری مدوّن شد و در حیطه عمل گسترش بسیاری یافت.
6. ایجاد خانقاه
در قرن چهارم واقعه ای به وقوع پیوست که نقطه عطف برای تصوف بود و آن ایجاد اوّلین خانقاه است. واژه خانقاه به صورت های مختلف خوانده و نوشته می شود. بیشتر تلفظ ها عبارت اند از: خانگاه، خوانقاه، خانه گاه، خانجاه، خانقه، خانگه. این واژه، 33 نوع نوشتاری دارد.
برای «خان» معانی گوناگونی در نظر گرفته اند که عبارت اند از:
- خان > کاروانسرا
- خان > معبد و پرستشگاه
ز یزدان چو شاه آرزو یافت ز دریا سوی خان آذر شتافت
- خوان > سفره
چنان پهن خوان کرم گسترد سیمرغ در قاف حسرت خورد
- خان > حاکم
«گاه» هم به چند معنا آمده است:
- گاه > سریر و تخت پادشاهی
- گاه > زمان و هنگام
- گاه > جا و مکان
خانقاه را بیشتر به معنای معبد و پرستشگاه و سفره دانسته اند و اوّلین خانقاه به شهادت خود صوفیه در قرن چهارم هجری توسط امیری مسیحی در رمله شام برای صوفیان ساخته شد.
می نویسند: امیری ترسا به شکار رفته بود که در راه دو تن از این طایفه را دید که فرا هم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و به خوردنی. آنگاه برفتند. امیر ترسا را معامله و همان جا الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد. یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید: آن کی بود؟ گفت: ندانم. گفت: از کجا بود؟ گفت: ندانم. گفت: تو را چه بود؟ گفت: هیچ چیز. امیر گفت: پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود؟ درویش گفت: این ما را طریقت است. گفت: شما را جایی هست که آن جا فراهم آیید؟ گفت: نی. گفت: پس من برای شما جایی سازم تا با یکدیگر آن جا فراهم آیید. پس آن خانقاه به رمله بساخت!
اندک اندک صوفیان هر کجا رفتند، خانقاهی ساختند و این گونه مساجد ترک شد و موقوفات برای خانقاه ها معین نمودند و آدابی بنا نهادند؛ حتی برای ورود به خانقاه آداب ورسوم خاصی ساختند و برای هر خانقاه یک متولی به نام شیخ درست کردند.
مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، در خاطرات خود برنامه دولت انگلستان را در مورد اسلام این گونه بیان می کند:
گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش، تکثیر و انتشار رساله ها و کتاب هایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها وگوشه گیری سوق می دهد، مانند مثنوی مولوی و احیاء العلوم غزالی.
اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است، در مقابل، خانقاه همیشه پایگاه مخالفان اسلام و کانون توطئه علیه اسلام بوده است.
ارزش مسجد در اسلام بسیار زیاد است؛ زیرا مهم ترین کانون تربیت اسلامی می باشد. پیامبر گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: «رفت وآمد به مساجد رحمت است و خودداری از رفتن به مساجد نفاق است».
و در روایتی دیگر می فرمایند: «مساجد خانه های افراد با تقوا می باشد».
همچنین حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «مساجد بهترین قطعات زمین هستند و ارزشمندترین انسان ها در پیشگاه با عظمت خداوند کسی است که نخستین شخص در رفتن به مسجد و آخرین نفر در بیرون آمدن از آن بوده باشد».
پرسش ما از متصوفه این است که چرا خانه های خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیده اید؟ و چرا در بین صفوف مسلمانان تفرقه ایجاد می کنید؟
البته برخی فرقه های صوفیه به دلیل ترس از مردم، اسم خانقاه های خود را به حسینیه تغییر داده اند؛ اما برنامه های همیشگی خود را انجام می دهند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید