ali38

وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهراً
و او كسي است كه از آب بشري آفريد و او را نسب و سبب قرار داد. (سوره فرقان آيه 54)

سدّي درباره سخن خداوند: «و هو الذي خلق من الماء بشرا» گفت: اين آيه در مورد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علي(علیه السلام) نازل شده كه پيامبر دخترش فاطمه(سلام الله علیها) را به علي(علیه السلام) داد و او هم پسر عموي پيامبر بود و هم با دخترش ازدواج كرده بود؛ هم نسبت خويشاوند داشت و هم داماد او بود.

ابن سيرين گفت: «فجعله نسبا و صهرا» عليّ بن ابي طالب(علیه السلام) است. (حسكاني: 222)

وَ الّذينَ يقولونَ ربَّنا هَب لَنا مِن ازواجِنا و ذُرّياتِنا قُرَّة اعيُن وَ اجعَلنا لِلمُتَقينَ اِماماً

و كساني كه مي گويند پروردگارا براي ما از همسران و فرزندانمان روشني چشم ببخش و ما را براي پرهيزگاران پيشوا قرار بده. (سوره فرقان آيه 74)

ابو سعيد درباره آيه «هب لنا» گفت: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: گفتم: اي جبرئيل منظور از همسران ما كيست؟ گفت: خديجه. و منظور از فرزندان ما؟ گفت: فاطمه(سلام الله علیها). و منظور از نور چشم ما؟ گفت: حسن(علیه السلام) و حسين(علیه السلام) گفت: «و اجعلنا للمتقين اماما» عليّ بن ابي طالب(علیه السلام). (حسكاني:223)

ما لَنا مِن شافِعين و لا صَديق حَميم

براي ما شفاعت كننده اي و نه دوست پر محبتي وجود ندارد. (سوره شعرا آيه 101-102)

جعفر(علیه السلام) از پدرش نقل مي كند كه گفت: اين آيه: «فما لنا من شافعين و لا صديق حميم» درباره ما و شيعيان ما نازل شده است به اين جهت كه خدا به ما و شيعيان ما عنايت مي كند تا شفاعت كنيم و چون كساني كه از آنان نيست اين را مي بينند، مي گويند: ما را شفاعت كننده اي نيست. (حسكاني:224)

وَ انذِر عَشيرَتَكَ الاقرَبينَ

و خويشاوندان نزديك خود را بيم بده. (سوره شعرا آيه 214)

براء گفت: وقتي آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» نازل شد، پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان عبد المطلب را جمع كرد و آنان در آن روز چهل مرد بودند و هر كدام از آنان گوشت شتري را مي خوردند و ظرف بزرگي آب را مي نوشيدند، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به علي(علیه السلام) فرمان داد كه پاچه گوسفندي را آماده كند، سپس گفت: به نام خدا نزديك شويد، آن قوم ده نفر ده نفر نزديك شدند و خوردند و سير شدند؛ سپس كاسه شيري را خواست و جرعه اي از آن نوشيد و به آنان گفت: به نام خدا بياشاميد و آن قوم نوشيدند و سيراب شدند، ابولهب سخن آغاز كرد و گفت: اين چيزي است كه آن مرد با آن شما را جادو كرده است!

پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ساكت گرديد و در آن روز چيزي نگفت. فرداي آن روز هم آنان را به خوردن و آشاميدن دعوت كرد. آنگاه آنان را بيم داد و گفت: اي فرزندان عبدالمطلب! همانا من از سوي خداوند، بيم دهنده و مژده دهنده به شما هستم با چيزي كه هيچ كس آن را نياورده است و من دنيا و آخرت را براي شما آورده ام؛ پس تسليم شويد و از من پيروي كنيد تا هدايت شويد. كيست از شما كه با من برادري كند و وزير من شود و وليّ و وصيّ من پس از من و جانشين من در خاندانم باشد و قرض مرا ادا كند؟ همه آنان ساكت شدند و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اين سخن را سه بار تكرار كرد و هر بار آنان ساكت بودند و علي(علیه السلام) مي گفت:من. گفت: تو. پس مردم بلند شدند و به ابوطالب مي گفتند: از پسرت اطاعت كن كه او را امير تو كرد. (حسكاني:224)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید