درباره تفسیر روایی شیعه و اهل سنت برخی از سؤالاتی به چشم میخورد که هنوز پاسخ درخوری نیافتهاند؛ نظیر این که:
آیا تفسیر روایی به یک میزان در بین شیعه و سنی مورد توجه قرار گرفته است؟
دیدگاههای شیعه و سنی درباره میزان استفاده از روایات تفسیری چیست؟
از نظر شیعه و سنی میزان روایات تفسیری تا چه پایه است؟
در این مقاله تلاش بر این است که این سؤالات به صورت تطبیقی و با اتکاء به نظریات فریقین بررسی و تحلیل شود.
هر دو فرقه تا قبل از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر قرآن به آن حضرت مراجعه میکردند؛ اما پس ازآن دوگرایش پدید آمد. گروهی به اعلمیت اهلبیت (علیهم السلام) باور داشتند و تفسیر قرآن را شایسته ایشان میدانستند و در این زمینه به سفارشهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آنان استناد میکردند؛ از جمله: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و انهما لم یتفرقا حتی یردا علی الحوض»، یا «علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علیّ الحوض» و لذا یکی از محققان اهل سنت نوشته است: «بر اساس همین حدیث میتوان گفت: علی (علیه السلام) اعلم مردم به تفسیر قرآن بوده است».
دیدگاه دیگر نظریه خلفا از جمله ابوبکر و عمر بود که با عنوان پیشگیری از پیدایش اختلاف در احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، تاکید بر عدم نقل حدیث داشتند؛ چنان که از خلیفه اول نقل شده است: «از سول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی نقل نکنید. هرکه از آن چیزی از شما پرسید، بگویید: میان ما و شما کتاب خداست. حلالش را حلال و حرامش را حرام دارید». همچنین از خلیفه دوم نقل شده است: «قرآن را از نقل خالی کنید و نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را بکاهید» ۱و در نقل دیگری آمده است که خلیفه دوم میگفت مشکلات تفسیری را به خدا واگذار کنید ما مکلف به آن نشدهایم.
به گفته یکی از محققان این «رویگردانی و بلکه جلوگیری از تفسیر قرآن... پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابتدا در بین تعدادی از صحابه به وجود آمد و سپس در میان تابعان از وسعت بیشتری برخوردار شد و در نتیجه مردم از تأمل در آیات قرآن بازماندند و صرفاَ به تلاوت کتاب الهی تشویق شدند.
علی رغم ترویج این دیدگاه، دانشمندان مسلمان اعم از شیعه و سنی گریزی از مراجعه به روایات تفسیری و اهتمام به جمع آوری آن ها نیافتند و تألیف تفاسیر بر اساس روایات را مورد اهتمام قرار دادند. منتها همه مفسران با دیدگاه واحدی به روایات تفسیری روی نیاوردند. میتوان فعالیتهای آنان را در حوزه تفسیر روایی تحت این عناوین بررسی کرد.
معانی تأویل در قرآن:
1- تعبیر خواب
«یا اَبَتِ هذا تأویلُ رُؤیایَ مِنْ قبل»
«ای پدر این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم »
-2عافیت و نتیجه کار
«وَزِنُوا بِالقِسطَاسِ المُستَقیم وَ ذَلِکَ خیر وَ اَحسَن تَأویلاّ »
«با ترازوی درست وزن کنید! این برای شما بهتر وعاقبتش نیکوتر است »
3- کشف معانی باطنی و مرموز
«سَأنَبََّئُکَ بِتَأویل مَالَم تَستَطِعُ عَلیه صَبراً »
«اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی به تو خبر میدهم »
-4 حقیقت معاد و قیامت
«هَل یَنظُرُونَ إلّا تَأویلَهُ یَومَ یَأتی تَاویلَه »
«آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهای الهی) دارند؟ آن روز که تأویل آنها فرا رسد»
5-تعیین مراد و مقصود خداوند از آیات مجمل و متشابه قرآن
«وَمَا یَعْلَمُ تَاوِیلَهُ إلا الله »
«در حالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند »
تأویل در روایات
از کاربرد تأویل در روایات رسیده از طریق اهل بیت (علیهم السلام)میتوان پی برد که واژه تأویل در بیشتر روایات در برابر "تنزیل" و در مواردی در برابر "تفسیر" قرار گرفته است و منظور از بطن، همان تأویل است مثلاً در روایات آمده که؛ «ظهره تنزیله وبطنه تأویله»
۱ـ اهتمام فریقین به روایات تفسیری
صرفنظر از برخی از اصحاب که از نقل و تدوین روایات پیشگیری کردند، اهتمام دانشمندان و محدثان فریقین خصوصاً پس از رفع منع، قابل توجه است. نیم نگاهی به آثار تفسیر روائی بازمانده از اصحاب و تابعان و سپس تجمیع آنها در کتابهای تفسیری، اهتمام فریقین به تفسیر روائی را روشن میسازد. [1] از رهگذر همین اهتمام بود که مدارس تفسیری مدینه، مکه و کوفه شکل گرفت.
۲ـ اقسام روایات تفسیری از حیث محتوی
مفسران ، روایات تفسیری را بدون تقسیم بندی خاصی در ذیل آیات نقل میکردند. منتها به نظر میرسد، این روایات به چند دسته تقسیم میشوند که مهمترین آنها به این قرار است:
روایات توضیحی
روایات شأن نزول
روایات تنزیل و تأویل
علامه طباطبایی نوعی دیگری از روایات را نیز به نام روایات جری و تطبیق افزوده است.مراد وی از «جری» تطبیق مفهومی کلی بر مصادیق آن است و او این اصطلاح را از روایات جری «ان القرآن یجری کما یجری الشمس و القمر» اقتباس کرده و در شرح آن گفته است: «روش ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بر این بوده است که آیات را بر مصادیق تطبیق میکردهاند. هرچند آن مصادیق از دایره مورد نزول خارج بود؛ بهاین دلیل که هدف کلی نزول که محدود به مکان و زمان نیست؛ به همین رو لازم است، مضمون آیات به مورد نزول محدود نگردد؛ بلکه بر مصادیق غیر مورد نزول در هر زمان و مکان تطبیق شود. جری مقتضای عمومیت بیانی آیات و اطلاق تعلیل در آنهاست».
به هر حال، میتوان روایات تفسیری را به لحاظ محتوایی بر این اقسامی که در پی میآید، دانست:
الف ـ روایات توضیحی: مراد از این روایاتی آنهاییاند که در آنها به شرح واژه یا جمله و مضمون آیه پرداخته میشود؛ مثل شرح «رفث»، «فسوق» و «جدال» به جماع، دروغ و سوگند لا و الله و بلی و الله.
این گونه روایات نقش بزرگی در فهم مراد الهی دارند؛ زیرا شرح واژهها تنها به لغت و عرف متکی نیست؛ بلکه گاهی به روایات تفسیری تکیه دارد. گاه واژههایی در لغت و عرف معانی چندی دارند و تنها روایات است که میتواند معنای آنها را تعیین کند؛ برای مثال واژه «رفث» در کلام عرب به معنای بدگویی و ناسزاگویی است و مجازاً در معنای همبستری و جماع به کار رفته است. در تفاسیر فریقین نقل است که مراد از رفث در آیه معنای جماع است.
ب ـ روایات شأن نزول: مراد از این روایات آنهایی است که رخداد، عمل و یا سؤالی را بیان میکند که به دنبالش آیه یا آیاتی نازل شده است؛ برای نمونه آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» را قریب به اتفاق مفسران، در شأن خاتم بخشی حضرت علی(علیه السلام) در حال رکوع دانستهاند.
ج ـ روایات جری و تطبیق: روایاتی است که مضمون کلی آیات را بر مصادیق تطبیق میکند و لزوماً همه مصادیق را هم بیان نمیکند؛ بلکه به بیان اکمل و اتم مصادیق میپردازد. [2]مثل روایتی که از ابن عباس نقل شده است: «ما انزل الله آیة فـى القرآن یقول فیها یا ایها الذین آمنوا الّا کان علی شریفها و امیرها و لقد عاتب الله اصحاب محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) فی غیر آیة من القرآن و ما ذکر علیاً الّا بخیر» و مثل آیه «إِنَّ اْلأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی جَحیمٍ» که در آن ابرار بر ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و فجار بر دشمنانشان تطبیق شده است.
این مصادیق را عرف نیز در صورت دقت مشمول مضامین آیات میداند؛ زیرا در مورد جری و تطبیق معمولاً واژهها مشترک معنوی است که میتواند مصادیق فراوانی داشته باشد. واژه ظلم نیز از آن جمله است. معنای ظلم خارج شدن از حدّ و حقّ است؛ اعم از عملی و نظری. به همین رو ظلم در برخی از آیات قرآن در تفسیر بر شرک تطبیق داده شده است؛ چنان که ابن مسعود در روایتی ظلم را در آیه «الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ اْلأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» بر شرک تطبیق کرده است.
د ـ روایات بطن قرآن: در روایاتی مصادیقی برای آیات قرآن یاد شده است که از لحاظ ظاهر لغت و عرف سازگار با آن آیات نیست. از این روایات به «روایات بطن» تعبیر میشود. برای مثال تطبیق «شجره ملعونه» بر بنی مروان و بنیامیه که آن را بسیاری از اهل سنت برنتافتهاند، میتواند ناشی از همین امر باشد که ظاهر لغت و عرف مساعد با آن نیست.
آلوسی در تفسیر خود پس از نقل روایات نوشته است: «احتمال میرود، شجره ملعونه که فتنه نامیده شده است، ناظر به خلفای بنی امیه باشد که از سنت حق عدول کردند و عدالت نورزیدند. همینطور ناظر به کارگزاران و طرفداران آنها. احتمال دیگر آن است که مراد خلافت بنی امیه باشد که فتنهای برای مسلمانان بود. لعن بنی امیه به خاطر آن است که به ناحق مرتکب اعمال زشت شدند؛ نظیر خونریزی، زن بارگی، تصرف در اموال، منع از حقوق، تغییر احکام، فرمان دادن به غیر احکام الهی و سایر اعمال قبیح که با گذشت زمان فراموش نمیشود».
آلوسی در ادامه میافزاید: «لعن بنیامیه در قرآن آمده است؛ حال یا به طور خاص، آنگونه که شیعه اعتقاد دارد یا به طور عام، آن گونه که ما میگوییم. آنجا که آمده است: «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِـىالدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً». بنی امیه مصداق این آیهاند، اگر نگوییم که این آیه خاص بنیامیه است. بهبیان دیگرتطبیق شجره ملعونه بر بنیامیه ازقبیل بیان بطن است؛ زیرا بدون استمداد از روایات، عرف بهصورت مستقل نمیتواند بهاین معنی راه پیدا کند.
هـ ـ روایات فقهی: برخی از روایات تفسیری در تفسیر آیات احکام است. به نظر میرسد، نیاز به این روایات مورد انکار هیچکدام از فریقین نیست و فزونی تألیفات تفسیری شیعه و سنی تحت عنوان آیات الاحکام گواه این مدعاست.
۳ـ مکاتب مختلف در تفسیر روائی:مفسران فریقین روش واحدی را در تفسیر روائی دنبال نکردهاند و لذا از رهگذر آن مکتبهایی تفسیری متفاوتی به هم رسیده است که اینک معرفی خواهد شد.
الف. مکتب روائی محض: مراد از این مکتب، روش و دیدگاه کسانی است که تفسیر قرآن را به غیر روایات ممنوع میدانند؛ مثل اخباریون افراطی شیعه و بسیاری از نصگرایان سنی مذهب.
استرآبادی نوشته است: قرآن در سطح فهم توده مردم نازل نشده و دور از فهم آنان است. قرآن در سطح فهمهای اهل ذکر(علیهم السلام) نازل شده است. علم به ناسخ و منسوخ قرآن و فهم این که کدام آیات بر ظاهر خود باقی است و کدامشان باقی بر ظاهرشان نیست، تنها نزد اهل بیت(علیهم السلام) است. همچنین بحرانی درمقدمه تفسیرش نوشته است: «معاصران ما بهتفاسیری پرداختهاند که از ناحیه پیشوایان معصوم ـ که عالم به تنزیل و تأویل قرآن هستند ـ نقل نشده است. واجب آن است که در تفسیر قرآن دست نگاه داریم تا از سوی آنان تفسیر و تأویل فراچنگ آید؛ زیرا پیشوایان معصوم صاحبان علم تنزیل و تأویلاند و آنچه از جانب آنان رسیده جملگی نور و هدایت و آنچه از طرف غیر ایشان آمده ظلمت و تاریکی است. شگفتا که صاحبان علم معانی و بیان، گمان بردهاند که با شناخت این دانشها میتوان به سراپرده اسرار کتاب الهی راه یافت و ندانستهاند که حتی تطبیق مسائل این علوم بر موارد قرآنی، نیز باید با مراجعه به پیشوایان که آگاه به تنزیل و تأویل قرآن هستند صورت گیرد و هر کس دانش خود را از راهی دیگر جوید، در واقع به کژراهه رفته است».
شیخ حر عاملی نیز استنباط احکام نظری را از ظواهر قرآن منوط به روایات تفسیری میدانست به نظر میرسد، نظر غالب اخباریون شیعه بر تفسیر قرآن بر اساس روایات تفسیری است.
این اندیشه در بین دانشمندان سنی مذهب نیز طرفدارانی داشته است. سیوطی نوشته است: «گروهی گفتهاند هیچکس، هر چند دانشمند، ادیب، سرآمد در شناخت راههای استدلال، عالم به فقه، نحو، تاریخ و آثار باشد، مجاز به تفسیر قرآن نیست، مگر آن که تفسیرش بر اساس روایات منقول از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد».
قرطبی هم نوشته است: « بعضی از علما گفتهاند که تفسیر قرآن بر سماع [روایات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ] متوقف است».
شاطبی نیز نوشته است: «نسزد که در استنباط از قرآن به خود قرآن بسنده شود و به شرح و بیان قرآن، یعنی سنت مراجعه نشود؛ زیرا هرگاه قرآن کلی و مشتمل بر امور کلی باشد، چارهای جز مراجعه به سنت نخواهد بود».
از این نقلها چنان دانسته میشود که طرفداران این دیدگاه، تفسیر به رأی را تکیه به ظواهر قرآن بدون مراجعه به روایات تفسیری میدانند. به نظر میرسد، پیشفرض این گروه این است که تفسیر قرآن از وظائف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و مبتنی بر استدلال به آیه که: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».
به نظر ایشان طبق این آیه تفسیر و تبیین قرآن بر عهده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نهاده شده و غیر آن حضرت حق تبیین و تفسیر قرآن را ندارد؛ از این رو گفته شده است، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر قرآن را به اصحاب خود آموخت و آنان به تابعین تعلیم دادند و بیش از هزاران روایت تفسیری که از سلف صالح یعنی صحابه و تابعین در باب تفسیر قرآن نقل شده است، برای کسانی که جویای تفسیر قرآناند، کفایت میکند و لذا عدول از این روش و تفسیر قرآن و تجاوز از آنچه در منقولات صحابه و تابعین آمده است، بدعت است و اگر در مورد آیاتی از قرآن نقلی ازسلف صالح به ما نرسیده باشد، وظیفه ما سکوت و پرهیز از تفسیر است.
البته دیدگاه طرفداران مکتب تفسیر روائی از سوی سایرین مورد نقد قرار گرفته است که برخی از اشکالات و نقدهای آن اینک میآید.
ب. مکتب روائی تکمیلی: مراد از این مکتب، دیدگاه کسانی است که مراجعه به روایات را در مواردی که دلالت آیات نیاز به تکمیل و تتمیم دارد، لازم میدانند و تفسیر قرآن را به روایات منحصر نمیکنند و در تفسیر خود علاوه بر قرآن، از علوم ادبی، اشعار و اصول عقلی نیز بهره میجویند.این دیدگاه نیز در بین فریقین طرفداران زیادی دارد؛ نظیر: مفسران شیعه غیر اخباری و عموم مفسران اهل سنت جز اهل حدیث افراطی که اقوالشان نقل گردید.
برای مثال، قرطبی پس از نقل دیدگاه طرفداران مکتب تفسیر روائی محض، دلایل آنان را نپذیرفته و آن را فاسد خوانده است؛ به این دلیل که اگر مرادشان این است که هیچکس در تفسیر، جز به مقتضای روایات سخن نگوید، در مورد اصحاب چه میگویند که نظریات مختلفی در تفسیر آیات ابراز کردهاند؟ چنین نیست که اصحاب هر چه گفتهاند، از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده باشند. اگر تأویل هم مثل تنزیل باید به مسموعات از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقید باشد، چه معنی دارد که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای ابن عباس دعا کند: خدایا او را در دین فقیه کن و به او تأویل بیاموز!
البته نیاز به روایات تفسیری از آن روست که از خطا در تفسیر جلوگیری شود و مسیر فهم و استنباط هموار شود.
سیوطی پس از آوردن نظریه طرفداران مکتب تفسیری به نقل نظر کسانی پرداخته است که منبع تفسیر را به روایت منحصر نکرده و استمداد از سایر علوم را ضروری دانستهاند. برای نمونه بغوی در تفسیر خود به ذکر روایات بسنده نکرده؛ بلکه از آیات قرآن و اقوال مفسران نیز بهره گرفته است.
شنقیطی نیز علی رغم این که تفسیرش را بر پایه تفسیر قرآن به قرآن سامان داده است، مراجعه به روایات تفسیری را در تکمیل و تتمیم دلالات برخی از آیات قرآنی ضروری دانسته و نوشته است: «از نکاتی که در این کتاب بدان پایبندیم این است که اگر برای آیهای، شارحی از خود قرآن وجود داشت که وافی به مقصود نبود ـ یعنی نتوانست، تفسیر آیه را تکمیل کند ـ ما از سنت دلالت آن آیه را تتمیم و تکمیل کنیم؛ چرا که سنت مفسر قرآن است».
از مفسران اصولی شیعه نیز کسانی مثل شیخ طوسی، طبرسی و حتی از مفسران اخباری شیعه مثل فیض کاشانی و حویزی را میتوان طرفدار این دیدگاه دانست. فیض کاشانی نوشته است: بیشترین تکیه گاه من در تفسیر قرآن روایات پیشوایان معصوم است؛ اما در شرح واژهها و تبیین مفاهیم و آنچه به ظاهر آیات مربوط میشود، به منابع دیگر نیز مراجعه کردهام؛ زیرا معارف قرآن جز نزد کسانی که قرآن در خانه آنان نازل شده است، یافت نمیشود. پرده از چهره اسرار تأویل گشوده نمیشود، مگر به دست کسانی که خود تابشگاه انوار نزول بودهاند. راه تفسیر هموار نمیشود، مگر به وسیله کسانی که جامع بیان و تبیاناند. به غیر آنان نمیتوان اتکاء کرد. آری جز سرسپردگی بر آستان بلند آنان راه دیگری را نمیپوییم.
حویزی از آن جهت طرفدار این نظریه معرفی میشود که در تفسیرش علاوه بر روایات آثار دیگری نیز نقل کرده و تفاسیر غیر روائی را هم مورد نکوهش قرار نداده است. وی نوشته است: چون دیدم تفاسیر لغوی، ادبی و کلامی زیادی تألیف گردیده و برخی هم در تفاسیر خود فنون چندگانهای را گردآوردهاند [و جای تفسیر روائی خالی است] بر آن شدم که این کتاب را تألیف و آثار مربوط به تفسیر روائی را گردآوری کنم، و اگر آثاری را نقل کردهام که به ظاهر مخالف اجماع شیعه است، مقصودم بیان اعتقاد و یا بنای عمل به آنها نیست. تنها برای این نقل کردهام که اهل نظر بدانند که این آراء چگونه نقل شده و از کجا نشأت گرفته است.
شایان یادآوری است که برخی از طرفداران این نظریه مثل بغوی، فیض و حویزی در تفاسیر خود اهمیت بیشتری برای روایات قائل شدهاند و لذا ممکن است مطالعه کننده در ابتدا پندارد، آنان طرفدار مکتب تفسیر روائیاند، ولی با دقت در سخنانی که در مقدمه تفاسیر خود آوردهاند و با عنایت به مطالب غیر روائی که در خلال آثار خود نگاشتهاند، روشن میشود که چنین نیست.
ج. تفسیر روائی تأییدی: صاحبان این نظریه بر این باورند که روایات تفسیری نمیتواند در تفسیر و شرح آیات قرآن از حجیت برخوردار باشد. همچنین در تفسیر قرآن به روایات تفسیری نیازی نیست. حتی به بیان شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم نیازی نیست. منقولات تفسیری میتوانند تنها بهعنوان مؤید مورد استفاده قرار گیرند. طباطبایی و صادقی تهرانی از آن جملهاند. علامه طباطبایی در جای جای تفسیر خود از روایات بهعنوان مؤید یاد کرده است و معمولاً پس از نقل روایت چنین تعبیری را میآورد: «این همان معنایی را که از ظاهر لفظ آیه استفاده کردیم، تأیید میکند».این نظریه مبتنی بر چند اصل است: اول، قرآن در بیان مدلولات خود بیّن و روشن است و هر کس میتواند با تدبر در آیات قرآن معارف قرآن را دریابد؛ چنان که علامه طباطبایی نوشته است: «همه مطالبی که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده، معارفی است که انسان خود میتواند از قرآن به دست آورد ! و اگر فهم قرآن منوط به بیان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، نوعی دور باطل لازم میآید».
و صادقی نوشته است: «قرآن خود بهترین مفسر خود است و کسانی که در تفسیر قرآن به غیر قرآن تمسک میکنند، مفسدند. جویندگان تفسیر باید در خود قرآن کاوش کنند و آیات را گویا سازند. گام نهادن به سوی روش های تفسیری دیگر، رفتن به سمت سراب و قدم گذاشتن در کویر است».
دوم، روش تفسیری ائمه(علیهم السلام) تفسیر قرآن به قرآن بوده و نیز به مردم یادآور شدهاند که قرآن خود مفسر خود است؛ چنان که فرمودند: «پارهای از کتاب خدا پارهای دیگر تصدیق میکند» یا «هرکه متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، به راهی راست رهنمون شده است». لازمه چنین سخنانی این است که در تفسیر قرآن نیازی به روایات تفسیری نیست. بر همین اساس علامه طباطبائی نوشته است: «روش آنان در تعلیم و تفسیر چنان که از روایات آنان در تفسیر بر میآید، روش تفسیر قرآن به قرآن است».
سوم، گفتهاند که «در کلام واحد پارهای از آن پارهای دیگر از آن را تفسیر میکند». قرآن هم کلام واحد است و بنابراین پارهای از آن پارهای دیگر از آن را تفسیر میکند و لذا در تفسیر خود نیاز به روایات ندارد. گاهی اتهامی در سورهای و پاسخ آن در سورهای دیگر آمده است. برای مثال در سورهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به جنون متهم شده است: «وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» و در سورهای دیگر بهآن اتهام پاسخ داده شده است: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ».
شایان ذکر است که از کلام علامه طباطبائی چنین استفاده میشود که به نظر او روایات بر سه دسته است: دسته اول، روایات قطعی و متواتر که پذیرش آنها لازم است؛ دسته دوم، روایات غیر قطعی که مخالف قرآن و سنت قطعی است و لذا طرد آنها ضروری است؛ دسته سوم، روایاتی که از ناحیه قرآن و عقل دلیلی بر رد یا قبول آنها وجود ندارد.
بنابراین علامه طباطبائی تنها روایات دسته سوم را راهگشا در اتخاذ روش تفسیر قرآن میداند. او نوشته است: «در تفسیر باید از خود قرآن برای فهمش کمک گرفت و آیه را با آیه تفسیر کرد و این با ممارست در آثار منقول از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندانشان حاصل میشود».
البته این دیدگاه مخالف نظر مشهور بین علما و مفسران فریقین است. نظر مشهور میان ایشان همان است که احمد بن حنبل گفته است که سنت است که قرآن را تفسیر میکند.
۴ـ آسیبهای روایات تفسیری:درطول تاریخ عوامل مختلفی باعث شده است، روایات تفسیری به آسیبهایی دچار شـود؛ به همین رو بهرهبرداری صحیح و دقیق از آنها برای عموم مردم میسـور نیست.
برخی از این آسیبها به این قرار است:
الف ـ کافی نبودن روایات تفسیری:این برای همه آیات قرآن نقل نشدهاند و لذا برای تفسیر تمام آیات وافی نیست. برای برخی از آیات روایات زیادی اعم از شأن نزول، شرح واژههای آیات، شرح مضمون آیات، جری و تطبیق بر مصادیق و بیان معانی باطنی آیه وجود دارد؛ اما برای آیات زیادی از قرآن حتی یک روایت تفسیری هم نقل نشده است. پیداست که این کاستی برای طرفداران مکتب تفسیر روائی مشکل بزرگی است. خصوصاً این که صاحبان این دیدگاه قائلاند، در مورد آیاتی که از سلف یا از معصومین (علیهم السلام)تفسیری نرسیده است، باید سکوت کنیم.
ب ـ سرایتاسرائیلیات به روایات تفسیری:اهلکتابی که مسلمان شده بودند، بسیاری روایات دینی خود را بهحوزه روایات اسلامی وارد کردند و آمیختن آن منقولات به روایاتاسلامی تمییزصحیح ازسقیم آنها مشکل ساختهاست.
ج ـ دسیسه زنادقه در روایات:برخیاز غیرمسلمانانی که درمیان مسلمانان میزیستند، بهعمد مطالب نادرستی را به میان کتابهای روائی جای دادند و یا به صورت شفاهی در بین توده مردم مسلمان شایع کردند. داستان غرانیق که در تفاسیر فریقین نقل شده، از آن جمله است. برخی از دانشمندان مسلمان معتقدند که این داستان ساخته زنادقه است.
از کسانی که در تدلیس حدیث و اضافه کردن مطالب کفرآمیز و زندقه در بین روایات اسلامی نقش مهمی ایفا کرده، عبدالکریم بن ابی العوجاء است. هنگامی که اعدامش میکردند، گفت: چهار هزار حدیث بافته و از رهگذر آن حلال را حرام و حرام را حلال معرفی کردهام.
د ـ کج فهمی راویان:نقص دیگری که دامنگیر روایات تفسیری شده، خطای راویان در فهم مراد روایات است. برای مثال، در تفسیر آیه «اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» برخی از راویان «بعوضه» را علی (علیه السلام) و «مافوقها» را پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر کرده بودند.
[1]- (نک: تفسیر طبری، ثعالبی، بغوی، الدرالمنثور و از شیعه تفسیر فرات کوفی، عیاشی و البرهان)
[2] - (نک: طباطبایی، قرآن در اسلام، ۴۲)