emam zaman45

« وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ » اسراء/13
هر انساني را كارنامه‌اش (نتيجه‌ي اعمالش) را در گردنش انداختيم.
روايات فراوان داريم كه منظور از طائره، ولايت امام است. يعني هر كسي بايد ولايت امام را طوق گردنش قرار بدهد، از جمله منابع اين حديث ينابيع المودة قندوزي صفحه‌ي 454 است.
در ذيل اين آيه حديثي معروف و با ارزشي است كه به آن اشاره مي‌كنيم:
سدير صيرفي اينگونه نقل مي‌كند كه: «من به همراه مفضل بن‌عمر و ابوبصير و اَبان بن تغلب، خدمت مولايمان حضرت صادق عليه‌السلام مشرف شديم. ديديم ايشان بر روي خاك نشسته‌اند در حالي كه يك عباي خيبري بر دوش دارند و چون زن فرزند مرده‌ي جگرسوخته اشك مي‌ريزند، به طوري كه رخساره ي حضرت دگرگون شده و اشكها اطراف چشمان مباركشان را مرطوب ساخته است.
در اين حال حضرت كلماتي را خطاب به حضرت مهدي عليه‌السلام بر زبان داشتند كه سدير عين آن عبارات را نقل مي‌كند و بعد مي‌گويد: به ايشان عرضه داشتيم: اي پسر بهترين مردم، خدا ديده‌ات را گريان نكند. از چه پيشامدي اشك شما روان و ديده‌ي شما گريان شده است؟ و چه چيز شما را به ماتم نشانده است؟ حضرت آهي كشيدند و فرمودند: صبح امروز در كتاب جَفر نگاهي كردم، همان كتابي كه در آن علم مرگ و ميرها و بلاها و گرفتاري‌ها و حوادث گذشته و آينده تا روز قيامت مندرج است و آن (كتاب يا علم) را خداوند مخصوص به پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه‌ي بعد از ايشان عليهم‌السلام قرار داده است و در آن كتاب تأمل نمودم درباره‌ي تولد قائم ما اهل‌بيت علیهم السلام و غيبت او و طولاني شدن عمرش و گرفتاري مؤمنان در آن زمان و پديد آمدن شك و ترديدهايي كه به خاطر طولاني شدن زمان غيبت در دلهاي آنها حاصل مي‌شود و برگشتن بيشتر آنها از دين خود و باز كردن دين اسلام از گردنهاي خود ... (بعد از اين تأملات) دلم سوخت و اندوه فراوان بر من چيره شده در حالي كه خداوند متعال فرموده است:« و كل الانسان الزمناهُ طائره في عنقه ، ما كارنامه‌ي هر انساني را در گردنش انداخيتم»1
يعني ما بايد طوق ولايت امام زمان عليه‌السلام را در گردنمان بیندازيم ، جالب اینکه مي‌بينيم اين دلسوزي و ناراحتي حضرت در حق كساني است كه امام زمان خود را گم كرده‌اند و به شك و ترديد در اعتقادات خويش مبتلا گشته‌اند و همين باعث ارتداد و بي‌ديني آنها شده است. اين مطلب امام صادق عليه‌السلام را قرنها قبل از فرارسيدن زمان غيبت گريان كرده بود.

پی نوشت ها
1- كمال ‌الدين شيخ‌صدوق، ج 2، ص 353، باب33 ، ح51

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید