emam zaman133

آنانكه در فراق و دوري از عزيزي را تجربه كرده‌اند، نيك مي‌دانند كه اين درد، آنسان تلخ و رنج‌آور است كه برخي آن را از مرگ جوان نيز سخت‌تر دانسته‌اند و ترديدي نيست كه هرچه دوستي كه به فراقش مبتلا گشته‌اي عزيزتر باشد، دوري از او نيز دشوارتر خواهد بود.
حال چنانچه به فراق عزيزي گرفتار باشي كه درّ يكدانه‌ي عالم است و نگين انگشتري وجود، چه حالي خواهد داشت !! درد دوري از مولايي كه سرور انس و جان است و آقاي زمين و زمان، نه چنان است كه بتوان بازگفت؟!! هر چه آقايي او را تجربه كرده باشي؛ هر چه با او مأنوس‌تر باشي و هرچه كه او را بهتر بشناسي، درد فراقش دشوارتر رخ خواهد نمود.
شايد آنانكه هنوز قطره‌اي از اكسير محبتش را نچشيده‌اند، اين كلمات را غلو و زياده‌گويي بپندارند. شايد براي آنانكه از اين جام، لبي تر نكرده‌اند، اين حرفها بي‌معنا باشد، اما به يقين در ميان خوانندگان گرام اين سطور هستند مشتاقان مهجوري كه در حسرت ديدار حضرت صاحب الامر مي‌سوزند. براي اينان شنيدن نام شريفش كافي است تا اشكها را بسان مرواريدهاي غلتان بر چهره‌هايشان جاري سازد و پرده از درد جگرسوزي كه در گنجينه‌ي دل مخفي كرده‌اند، بردارد.
آري هستند مردان و زناني كه دلباخته‌ي اويند، درد فراقش را به جان مي‌خرند و شب و روز با شميم ياد او عطرآگين است. گرچه او را نمي‌بينند اما باور دارند كه حضرتش، ايشان را مي‌بيند و اين مشتاقي را مي‌پسندد. و به راستي هم كه اگر لطف و عنايت او نبود، اگر جذبه و كشش او نبود؛ اين شيفتگي از كجا حاصل مي‌شد؟ مگر نگفته‌اند:
تا كه از جانب معشوق نباشد كششي كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد.
پرتوهاي زرين وجود آن خورشيد ملكوتي است كه به هر سو بتابد، ذرّات را به آسمان عشق عروج مي‌دهد و مغناطيس وجود شريف اوست كه شايستگان را به سوي خويش مي‌خواند و گردهم مي‌آورد. پس همتي بايد كه خويش را در معرض تابش خورشيد وجودش قرار دهيم تا آن عزيز كريم، ما را به بارگاه انس خويش راه دهد كه تنها در پرتو عشق او شيفتگي به او انس با اوست كه رشد و تعالي و قرب به ساحت قدس الهي برايمان ممكن مي‌شود.
ان‌شاء‌ا...

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید