در اين درس ميخواهيم به اين بحث بپردازيم كه آنچه در مورد حضرت مهدي عليهالسلام از قول پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و ائمه اطهار عليهمالسلام روايت كردهاند آيا اتفاق افتاده است يا خير. مثلاً پيشبيني شده است كه حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نهمين فرزند امام حسين عليهالسلام است. اكنون ببينيم اين پشبيني تحقق يافته است يا خير.
در اينجاست كه بايد به تاريخ مراجعه كنيم چون راه عملي اين موضوع تاريخ است. براي هر موضوعي در مقام استدلال بايد راه مناسبش را يافت كه همين راه مناسب، راه علمي براي حل آن معضل به خصوص است. براي اثبات اينكه آيا سبزوار يا سمنان جزء كداميك از استانها است؛ يك راه علمي خاص وجود دارد كه جايش در فيزيك و شيمي و رياضيات نيست بلكه به جغرافيا مربوط است آن هم جغرافياي ايران. پس اگر كسي در اين مورد به سراغ كتب جغرافيا برود كار علمي كرده نه كار خلاف علم. حال اگر ما در مسئله وجود يك شخص بخواهيم تحقيق كنيم راه علمي آن، رجوع به كتب تاريخ است. اگر ما تعيين امام را از طريق خدا و پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ميدانيم در اين صورت براي اينكه مثلاً بدانيم امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كيست راهي جز اينكه به روايت مراجعه كنيم نداريم. پس راه علمي در اين مبحث رجوع به كتب تاريخ و روايات شيعه است. ما در تاريخ به دنبال اين هستيم كه اين انسان موعود كي متولد شده؟ پدر و مادرش كيستند؟ محل تولد او كجاست؟ و به عبارت ديگر ما، در كاوش خود به دنبال خصوصيات شناسنامهاي حضرت هستيم. البته اين يك بحث جزئي است كه نبايد در تاريخ كلي اسلام به دنبال آن بگرديم. جاي اين بحث در تاريخ ائمه است كه بايد ديد كتب حديث و روايات در اين مورد چه گفتهاند.
خصوصيات زماني پيش از ولادت حضرت مهدي از اين قرار است كه از زمان امام جواد عليهالسلام دستگاه خلافت در مورد ائمه حساسيت زيادي پيدا ميكند يعني بعد از شهادت امام رضا عليهالسلام، قيام بنيهاشم و اولاد حضرت موسيبنجعفر عليهالسلام در گوشه و كنار از جمله ايران و حركتهايي به رهبري گروههاي مخالف و به دست فرزندان ائمه باعث گرديد كه دستگاه خلافت حسّاس شود و مركزيت مدينه را متلاشي كند. بايد دانست كه ائمه اطهار همواره سعي ميكردند كه در مدينه بمانند و آنجا را از دست ندهند؛ زيرا مدينه مركز رفت و آمد مسلمانان جهان بود و پايگاه مذهبي و معنوي اسلام به شمار ميرفت و بر فرض اينكه پايگاه سياست به جاي ديگر منتقل بشود يا نشود، در هر حال مكه و مدينه مركزيت داشت. «در فصل عمره و حج و در فرصتهاي مختلف ائمه و شاگردانشان به ميان حاجيان ميرفتند و با آنان تماس ميگرفتند. بنيعباس اصولاً مردي تزويرگر و رياكار بودند و در اين مورد عمل آنان قابل مقايسه با بنياميه نبود. از جمله فريبكاريهاي آنها يكي اين بود كه براي دور كردن امام زضا عليهالسلام از مدينه ايشان را به عنوان وليعهد به خراسان آوردند. بعد از شهادت حضرت رضا عليهالسلام نيز براي آنكه حضرت جوادالائمه را از مدينه دور كنند، تحت اين عنوان كه ميخواهند دختر خليفه را به همسري امام دربياورند حضرت را به بغداد منتقل كردند. در مقابل چنين تزويرها يك سياست بسيار قوي لازم بود تا آن دسيسهها را خنثي كند و نيّات خلفا را براي مردم روشن نمايد از نيرو حضرت با وجود داشتن همسري زيبا و با سواد كه دختر خليفه است با كنيزي ازدواج ميكند و از او بچهدار ميشود ولي از دختر مأمون بچهدار نميشود. اين نقشهاي بود براي خراب كردن مأمون كه به خوبي هم اجرا شد و هر كس از اين مطلب آگاه شد فهميد كه حضرت جواد عليهالسلام به خاطر دختر مأمون به بغداد نيامده است. در دوران متوكل يا معتصم عباسي اصلاً از ورود امام هادي عليهالسلام به مدينه جلوگيري ميكنند و ايشان را در بغداد تحت نظر ميگيرند و بعد وقتي متوجه ميشوند در بغداد هم ايشان دائم با شيعيان در تماس است، حضرت را به شهر سامرا منتقل ميكنند و آنجا هم حضرت را دائماً تحت نظر دارند و چون رفت و آمد شيعيان ادامه داشته نهايتاً ايشان را به محله ارتشيان انتقال ميدهند تا مدام تحت كنترل باشد.
در اين زمان دستگاه خلافت با تمام قدرت ميكوشد كه وعده هاي پيامبر در مورد نهمين فرزند امام حسين عليهالسلام تحقق پيدا نكند. نقشهي آنها اين است كه نسل ائمه را قطع كنند و بگويند هشتمين فرزند امام حسين عليهالسلام اصلاً فرزندي نداشته و اين روايتها از ابتدا دروغ بوده است. آنها بدين منظور و براي كنترل خانوادهي امام عسكري عليهالسلام از همه راههاي ممكن اقدام مي كردند. تا آتجا كه معتمد عباسي ميخواست دو نفر جاسوس را به عنوان كنيز به خانهي حضرت بفرستد كه حضرت نپذيرفتند و فرمودند: ما آلمحمد صلياللهعليهوآلهوسلم كارمان را خودمان انجام ميدهيم و كار زيادي نداريم كه احتياج به كنيز داشته باشيم و اجازه ندادند جاسوس خليفه به خانهي ايشان راه پيدا كند.
ادامه دارد...