8587798674139223321366489428

با توجه به تأكيد قرآن بر حجاب به ويژه براى خانم ها آيا حجاب موجب سلب آزادى زن نمى شود؟


خداوند انسان را آزاد آفريده است، اما اين آزادى حد و مرزى دارد؛ و هر آزادى مقدس نيست؛ چنان كه انسان آزاد نيست غذاى مسموم بخورد؛ و آزاد نيست نصف شب كه همسايه ها در حال خواب و استراحتند، با بلند كردن صداى خود آنها را بيدار نمايد؟
همه انديشمندان معتقدند كه آزادى بر دو گونه است :
1. آزادى غلط
2. آزادى صحيح و مقدس.
آزادى صحيح آن است كه مفسده انگيز نباشد و باعث ضرر و زيان و سلب آزادى ديگران نشود. آزادى زنان به اين معنا كه بدون پوشش اسلامى در جامعه آشكار شوند، آزادى غلط و مفسده انگيزى است كه عقل سالم و شرع آن را صحيح نمى دانند.
اگر رعايت پاره اى از مصلحت هاى اجتماعى، مرد يا زن را مقيد سازد كه در معاشرت روش خاصّى را اتخاذ كند و طورى لباس بپوشد و راه برود كه آرامش ديگران و تعادل اخلاقى را از بين نبرد. مسلماً چنين كارى با حيثيت انسانى و آزادى انسان منافاتى ندارد.
حجاب در اسلام يعنى اين كه زن در معاشرت و برخورد با نامحرم بايد كيفيت خاصى را در لباس پوشيدن مراعات كند و به صورت خودنمايى و تحريك آميز در جامعه آشكار نشود.

در كشورهاى متمدن جهان امروز، نيز براى مردان در لباس پوشيدن محدوديت هايى وجود دارد، اگر مردى برهنه از خانه خارج شود و ... ، پليس ممانعت مى كند و به عنوان اين كه اين عمل خلاف حيثيت اجتماع است او را مورد باز خواست قرار مى دهند، بدیهی است دیگران هم اين گونه محدوديت ها را منافى آزادى نمى شمارند.
پوشيده بودن زن در همان حدودى كه اسلام تعيين فرموده است نه تنها منافى با اصل آزادى نيست؛ بلكه موجب كرامت و احترام اوست؛ شرافت زن اقتضا مى كند، هنگامى كه از خانه بيرون مى رود متين، سنگين و باوقار باشد، و در طرز رفتار و لباس پوشيدنش به گونه اى باشد كه باعث تحريك و تهييج نشود و عملا مردان را به سوى خود دعوت نكند تا از تعرض افراد فاسد و فاقد اخلاق، مصون باشد.[1]
به طور كلى بايد گفت محدوديت هايى را كه دين براى انسان به وجود مى آورد هيچ منافاتى با آزادى انسان ندارد؛ زيرا:
اولا: انسان ديندار آزادانه و با انتخاب خود اين محدوديت ها را پذيرفته توضيح اين كه:
انسان آزاد است يعنى تكويناً قدرت انتخاب دارد، امّا معناى قدرت انتخاب داشتن اين نيست كه انسان هيچ قانونى را با انتخاب خود نپذيرد، لازمه ی انسانيت و عقلانيت انسان، پذيرفتن حدود و ضوابط، در زندگى است، به همين جهت انسان آزادانه مى انديشد، فكر مى كند، و از بين برنامه هاى زندگى، بهترين برنامه را براى خود برمى گزيند؛ مى بيند بهترين برنامه ی زندگى، برنامه اى است كه خالق مهربانش برايش قرار داده است، كه عمل به آن سعادت فعلى و ابدى او را تأمين مى كند (كه در اصطلاح به آن «دين» مى گوييم)؛ بنابراين محدوديت هايى كه دين براى انسان دين دار بوجود مى آورد منافاتى با آزادى و قدرت انتخاب او ندارد، چرا كه او آزادانه و با انتخاب خود «دين» را كه بر حدود و ضوابطى مشتمل است پذيرفته است.
ثانياً : درست است كه محدوديت هاى دينى جلو برخى تمايلات انسان را مى گيرد؛ اما اين تنها چيز منفى و بدى نيست، و ضربه به آزادى انسان نمى زند، بلكه يكى از محسنات دين و تأمين كننده آزادى واقعى انسان است؛ چرا كه آزادى مطلق و بى قيد و بند به اين معنا كه انسان هر گونه تمايلى كه خواست، اشباع كند و به غرايز خود هر گونه كه خواست پاسخ دهد، امتياز و برترى براى انسان به حساب نمى آيد، و نمى تواند مايه ی سعادت انسان باشد، چرا كه اين گونه آزادى مربوط به حيوانات و درندگان است كه جز هرج و مرج، بى نظمى و بى بند و بارى و سقوط انسان، نتيجه ديگرى به همراه نخواهد داشت؛ اين گونه آزادى، در واقع يعنى بنده ی هوا و هوس و خواهش هاى حيوانى بودن كه خود بالاترين اسارت و بندگى است.

حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:
«لا تَكُنْ عبدَ غَيرِك وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حرّاً
بنده ديگران مباش كه خدا تو را آزاد قرار داده است (2)
آزادى واقعى آن است كه انسان قوا و غريزه هاى خود را مهار كند و در بند غضب، حرص، طمع، آز، جاه طلبى و ...نباشد. انسانى آزاد است كه بتواند بر خواهش هاى نفسانى خود مسلط باشد، و اسير بت هاى درونى و بيرونى نباشد.
دين الهى و قرآن نيز همين را به انسان مى گويد: كه اى انسان بنده شياطين، شهوات و هواهاى نفسانى نباش، روح خود را از قيد و بند ماديات و جاذبه هاى دنيايى و تمايلات نفسانى رها ساز[3] و اگر مى خواهى بنده باشى از قيد همه بندگى ها خود را آزاد و بنده آن كسى باش كه شايستگى بندگى را دارد(4)
يكى از اهداف مهم پيامبران الهى نيز آزاد كردن انسان ها از اسارت ها و بند و زنجيرهاى درونى و بيرونى بوده است
قران می فرماید:
و يَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم و الاَغلالَ الَّتى كانَت عَلَيهِم؛[5]
و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه برايشان بوده است برمى دارد.
بنابراين دين مخالف آزادى واقعى انسان نيست، بلكه محدود كننده بى بند و بارى است كه به غلط نام او را آزادى مى گذارند.
در اجتماع و حكومت، اقتصاد و حقوق، و عقيده و قلم و بيان و ... اگر قوانينى حاكم نباشد چيزى جز هرج و مرج و فساد و بى بند وبارى نخواهد بود، پس چه خوب است، قوانينى مطرح باشد كه بر پايه ی عقل و وحى الهى، تدوين شده باشد تا سعادت انسان ها را تضمين نمايد و آزادى واقعى را به ارمغان آورد(6)

پی نوشتها

{1]. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 100 ـ 104؛ حجاب بيانگر شخصيت زن،محمدى اشتهاردى،ص 86 ـ 87.
[2]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 74، ص 214.
[3]. ر.ك: نور/21؛ انعام/153؛ آل عمران/14 ـ 15.
[4]. ر.ك: مريم/65.
[5]. اعراف/157.
[6]. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ج 4، ص 116 ـ 117؛ گفتارهاى معنوى، مرتضى مطهرى، ص 10 ـ 17؛ آزادى در قرآن، سيد محمدعلى ايازى؛ تحقيقى در دو نظام جهانى حقوق بشر، محمدتقى جعفرى، ص 439؛ فرهنگ قرآن، ج 1، واژه آزادى.
ماخذ:طلبه پاسخگو

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید