اگر انديشهمان در لابلاي هياهوي زندگي روزانه، لحظاتي براي تنفس بيايد و در اوج غفلت، اندكي سر از غرقاب روزمّرگي ها بدرآورد، با اندك نظري پيرامون خويش، ترسي مبهم خواهدش لرزاند، هراس از انتهاي راهي كه بشريت در پيش گرفته و با سرعت هر چه تمامتر به پيش ميتازد. در دنياي امروز به هر طرف كه بنگري، جز ظلم و جور و تعدّي نميبيني و به هر سو نظر كني، كمترين رنگ و بويي از صداقت و صفا و انسانيت به چشم نميخورد.
به راستي بشريت به كجا ميرود؟ !! مگر اين انسان اشرف مخلوقات نيست؟ و مگر همهي هستي براي او و در خدمت او نيستند؟! پس چرا هر چه پيشتر ميرود، بيشتر از كمالات انساني فاصله ميگيرد؟؟! چرا ديگر از برادري و مساوات و همدلي و رفاقت خبري نيست؟ رحم و انصاف در كدامين كوچه گم شد و پاكي و جوانمردي در كدامين گودال مدفون گشت؟؟! اين همه ظلمت و تيرگي از كجا ارمغان بشر امروز شد و اين منجلاب فساد و تباهي چگونه در زواياي زندگيش راه يافت؟!
و شهپر انديشه وامانده در ميانهي اين غوغاي وانفساست كه به ناگاه نهيبي او را به خود ميخواند كه هان، بهوش باش تا سايهي اين همه تيرگي ، چشمان تو را از ديدار نور محروم نسازد ! كه اين همه گمراهي حاصل بيخبري از خورشيد هدايت است؛ هر كه خورشيد را گم كند ميهمان ظلمت خواهد بود و هر كه از او رو بر گرداند، مونس ظلالت.
آري حق اين است و جز اين نيست كه امروز، خورشيد آسمان هدايت، دوازدهمين حجت حق، حضرت وليعصر روحي و ارواحالعالمين لهالفدا است و به يقين آنكه با نور وجودش آشنا نيست، غرقهي مرداب ضلالت است و آنكه به فضل الهي، پنجرهي دل را به سوي آن آفتاب گشوده است، از بركات و فيوضاتش بهرهي فراوان خواهد برد.
كابوس يأس و نوميدي از ديدن تباهي بشر، خواب از چشمان كساني خواهد ربود كه از آيندهي روشن دنيا بيخبرند. اما آنانكه با همهي وجود باور دارند كه مصلحي بزرگ در راه است و ديري نخواهد پائيد كه عطر گامهايش ، بوي تعفن فساد و تباهي را از عالم بزدايد، هرگز دچار يأس و نوميدي نخواهد شد.
اين اعتقاد راستين، نه تنها نور اميد را در دل خداباوران زنده ميكند كه آنان را از آلودگيها و انحرافات نيز محفوظ ميدارد. آنكس كه يقين دارد اين عالم را صباحي هست عزيز و بزرگوار و اين كاروان سالاري است آگاه و صاحب اختيار، نه تنها راه را گم نميكند و عالم را يكه و رها نميپندارد بلكه در تكتك صحنههاي زندگي ميكوشد تا رضايت كاروانسالار را بدست آورد.
بدون اين اعتقاد نه ايمان مفهومي دارد و نه عمل صالح معنا ميدهد. باور وجود او و ولايت اوست كه ايمان را رنگ و بو ميبخشد و بندگي را معنا ميكند و بدون شك هر چه اين اعتقاد عميقتر و ريشهدارتر باشد، تأثيرات مثبت آن در رفتار فردي و اجتماعي ، بالاتر و والاتر خواهد بود .
اعتقاد به حضور عزيزي كه بر احوال انسان آگاه است و از اعمالش با خبر ، او را مراقبتي دائمي از افكار ، گفتار . كردارش وا ميدارد چه آن كس كه به واقع در انتظار مصلح است، ميكوشد كه صالح باشد.
از ديگر سو آنكه وجود امام عصر عليهالسلام را باور دارد، نگاهش به افراد جامعه نيز از همين دريچه است كه راه تقرب به حضرت حق، تنها تولاي اوست و دوستانش و تبري از دشمنانش .
آن كس كه چشم به راه كسي است كه ميآيد تا ظلم را از صفحهي گيتي محو گرداند، هرگز ظلم نميكند و حقوق ديگران را پايمال نميسازد و آنكه ظهور عدالت مجسم را انتظار ميكشد، ميكوشد تا خود نيز عادل باشد.
آري در يك كلام ، اعتقاد به وجود حضرتش ، كيميايي است كه به اعمال و رفتار آدمي رنگ و بويي ديگر ميبخشد و ارزش وجودي وي را افزون ميسازد.
اللهُم عَجـِّل لوليك الفَّرج