مولاي من! روزگاري است كه ادعا داريم ياور و دلشيفتهي شمائيم، دم از محبت و چشمانتظاري شما ميزنيم، اما فراموش كردهايم رسم مودت و محبت را.
روزگاري است كه بشريت در حال غرق شدن در فتنههاي آخرالزمان است اما فراموش كردهايم يگانه منجي دلسوز خود را.
آري روزگاري است كه سرگرم لذات زودگذر دنيوي شدهايم و از ياد بردهايم مهربانترين پدر خود را.
اي عزيزترين محبوبم! اينبار ميخواهم براي خود و دوستداران شما يادآور حكايتي از مودت و دلدادگي باشم تا از خواب غفلت بيدار شويم.
داستان فردي كه ناديده دل به رسول مهربانيها سپرد و شيفتهي آن حضرت شد. اويس قرني را ميگويم، فردي كه گلبوتههاي محبت و مودت به پيامبر نور و رحمت صلياللهعليهوآلهوسلم در سرتاسر وجودش ريشه دوانيده بود و اين اشتياق علاوه بر قلب و زبان در اعمالش نيز جاري بود. او دستورات پيامبر را همواره بر ديده مينهاد و از آن حضرت اطاعت ميكرده. شنيدهام كه اين محبت يك طرفه نبود و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم نيز به او دلبسته و پيشاپيش نويد بهشتي بودن او را داده بود.
لياقت و عظمت اويس آن قدر زياد بود كه حضرت علي عليهالسلام در جنگ صفين انتظار رسيدن او را ميكشيد و اويس با حضرت اينگونه بيعت كرد: «عَلَي السَّمع والطّاعةِ، والقتال بين يَدَيكَ حَتي أموت» سرانجام او سپر بلاي مولايش گرديد و در آغوش امام زمانش جان سپرد.
دوستان اين نمونهاي است براي ما منتظران، او به تمام منتظران ميآموزد كه راه و رسم قدم نهادن در ديار مودت و محبت امام زمان فقط به زبان نيست. او به ما ميآموزد كه چگونه ميتوان اويس امام زمان شد، تا حضرت نيز از ما ياد كنند و مشتاق ديدارمان گردند.
و اويس به ما ميآموزد كه ما بايد رو به كعبهي مقصود نمائيم و در راه پيروي از مولاي عزيزمان قدم گذاريم.
آقاي من! شك نداريم كه جان فشاني و تقديم زندگاني ناچيز خود در راه شما يك وظيفه است، از شما ميخواهيم كه در اين راه ياريمان نماييد تا بتوانيم غفلتها را بزدائيم و چونان اويس، از بهترين ياريكنندگان شما باشيم.