در نوشته‌ي قبل خوانديم كه آشوب هاي پيروان علي محمد‌باب در نقاط مختلف كشور عامل صدور حكم قتل او از طرف دستگاه حاكم شد، در اين مقاله به معرفي چند نفر از دستياران باب كه در برپا نمودن اغتشاشات نقش عمد‌ه‌اي داشته‌اند، مي‌پردازيم:
1-ميرزايحيي (صبح ازل)
ميرزا يحيي كه توسط باب صبح ازل ناميده شد با حسين‌علي‌بهاء (كه شرح او ذكر خواهد شد) برادر بودند، پدرشان ميرزا عباس معروف به ميرزابزرگ نوري بود.1 اين دو نفر از مريدان پروپاقرص ميرزا‌علي‌محمد باب بودند . علي محمد باب ميرزا يحيي را به القاب صبح ازل، مرآت، شهره و وحيد، ملقب ساخت و او را به عنوان جانشين خود تعيين نمود.
پس از كشته شدن علي‌محمد باب، ميرزايحيي نوزده سال بيشتر نداشت. نكته‌ي مهم اين كه همه‌ي بابيان حتي خود حسين‌علي‌بهاء، ميرزا يحيي صبح ازل را به عنوان جانشيني از علي‌محمد باب شناختند، زيرا علي‌محمدباب، طبق وصيت مكتوبش او را جانشين خود قرار داده بود و نيز سفارش كرده بود كه كتاب بيان را او تكميل كند. متن وصيت‌نامه‌ي علي‌محمدباب در مورد ميرزا يحيي (صبح ازل) به اين قرار است: «خدا از همه چيز بزرگ‌تر است، اين نامه‌اي است از طرف خداي مهمين و قيوم به سوي خداي مهيمن و قيوم، بگو همه از خدا آغاز شده‌اند و همه به سوي خدا بازگشت مي‌كنند، اين نامه‌اي است از علي قبل از نبيل2 (يعني از طرف علي‌محمد) كه ذكر خدا براي جهانيان است به سوي كسي كه نامش مطابق با نام وحيد3، است (يعني به سوي يحيي صبح ازل)، بگو همه از نقطه بيان ابتدا مي‌شوند اي نام وحيد! حفظ كن آن‌چه را كه در بيان نازل شد، و به آن امر كن، پس تو در راه حق بزرگ هستي.4
از اين وصيت‌نامه استفاده مي‌شود كه به نظر او دو خدا در عالم موجود است، خداي اول خود ميرزاعلي‌محمد و خداي دوم ميرزا يحيي صبح ازل !!!
بدين‌ترتيب پيروان علي‌محمدباب بعد از مرگش در هر كجا به سر مي‌بردند، متوجه ميرزايحيي شدند، حتي خود حسين‌علي كه خيلي زيرك‌تر و سيّاس‌تر از برادرش ميرزايحيي بود در ظاهر حدود 18 سال جزء پيروان برادرش به شمار مي‌آمده است.5
2- ميرزا حسين‌علي بهاء بنيان‌گذار فرقه‌ي بهائي
ميرزا حسين‌علي بهاء‌الله در سال 1233 هجري (دو سال قبل از تولد علي‌محمدباب) در تهران متولد شد. او در تحت كفايت پدرش ميرزا عباس معروف به ميرزابزرگ نوري مازندراني بزرگ شد، و نظر به اين كه ميرزا بزرگ در دستگاه حاكم تهران سِمَت منشي‌گري داشت، او از لحاظ مادي در رفاه كامل به سر مي‌برد، روي اين اساس، حسين علي‌بهاء در خانواده‌ي ثروتمندي بزرگ شده است و طبيعي است، كه در همان كودكي براي تحصيل به مدرسه گذارده شود. بهائيان مي‌كوشند او ر ا چون علي‌محمد درس نخوانده و به اصطلاح امّي معرفي كنند ولي خود بهائيان در كتاب‌هايشان به تحصيل او اقرار كرده‌اند. او ادبيات و علوم مقدماتي را در تهران تحصيل كرد و بنا به نوشته‌ي آيتي در كتاب كشف‌الحيل به نقل از ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (يكي از رجال بهائيت) حسين‌علي مدت‌ها نزد ميرزا علي‌حكيم درس خوانده است و مدت 2 سال كه در سلمانيه كردستان بوده تحصيلات خود را نزد شيخ‌عبدالرحمن عارف ادامه مي‌داده است. وي به عرفان و بافندگي‌هاي متصوّفه، علاقه داشت و در همان ابتداي تحصيلاتش با صوفيان و نويسندگان و فضلاي آن‌ها كه با پدرش رفاقت و دوستي داشتند، معاشرت داشت، از اين‌رو، وقتي بزرگ شد در سلك درويشان و متصوّفه درآمد، چنان كه پسرش عبدالبهاء در مقاله‌ي سيّاح به اين مطلب اشاره كرده است.
او در سن 27 سالگي حدود سال 1260 هجري به باب ايمان آورد6، و در سلك اصحاب او درآمد و شروع به تبليغ و ترويج مرام بابيّت كرد.
3- قرة‌العين
زرين تاج نام زني است كه يكي از بزرگ‌ترين دستياران باب و بهاء محسوب مي‌شود و بنا به نوشته‌ي كتب بهائي، امّ‌سلمه نام داشته است. او دختر ملا محمد صالح مجتهد قزويني است، كه در شهر قزوين در سال 1320 هجري قمري يا به قول آيتي در كواكب ‌الدريّه در سال 1231 هجري قمري متولد شد. زرين‌تاج زني در نهايت زيبايي بود و اندام بي‌نظيري داشت. در عين حال شهرت‌طلب و هوسباز بود. او نزد پدرش ملاصالح و عمويش ملامحمدتقي‌مجتهد (كه بعد بابي‌ها او را كشتند) مشغول تحصيل گرديد، در پايان تحصيل پيرو مكتب شيخيه شد و جزء مريدان سيدكاظم رشتي به شمار آمد، عموي كوچكش ملاعلي‌كه از اين گروه به شمار مي‌رفت، او را در اين راه تحريص و تشويق مي‌نمود؛ تا آن جا كه ارسال نامه و مراسلات بين زرين تاج و سيدكاظم‌رشتي باز شد، و سيد كاظم رشتي او را قرة‌العين (نورچشمي) خواند، از اين زمان به بعد او به لقب «قرة‌العين» شهرت يافت.
اين زن با پسرعموي خود ملامحمد امام جمعه (پسر ملامحمدتقي شهيد) ازدواج كرد و از او داراي 2 يا 3 فرزند شد، ولي شوهرداري و بچه‌داري براي او قيد و زنجيري بود، طولي نكشيد كه در سال 1259 هـ.ق در سن 29 سالگي شوهر و فرزندان و خانه‌ي خود را ترك كرده و به عنوان اين كه دستش به استادش سيدكاظم رشتي برسد به سوي كربلا روانه شد، ولي وقتي كه به كربلا رسيد با خبر فوت سيدكاظم روبرو شد، در آن جا با شاگردان سيدكاظم رشتي تماس داشت، يك عده از افراد هوس‌باز دورش را گرفتند؛ او كه شيفته‌ي مقام‌طلبي و شهرت بود، پس از چندي به بغداد رفت و به علي محمد باب ايمان آورد. كار او به جايي رسيد كه گاهي به نام خود، مردم را دعوت مي‌كرد و گاهي به نام سيدعلي‌محمد باب. علي‌محمد هم او را به لقب «طاهره» ملقب ساخت و به گفته‌ي عباس افندي: او در قريه‌ي بدشت جمله‌ي «من همان خدا هستم» را تا عنان آسمان به اعلي الفّدا بلند نمود.7 بي‌عفتي‌هاي اين زن شوهردار و تماس‌هاي نامشروعي كه با افراد گوناگون داشته، و گرد آمدن عده اي به دور او به عنوان شاگرد و .... موجب شد كه حاكم بغداد او و اطرافيانش را از بغداد بيرون كرد. قرة‌العين وارد ايران شد؛ ولي حدود سه سال بود از شوهرش جدا شده بود . اينك با چه‌رويي مي‌توانست به خانه‌ي شوهر برگردد، آن هم شوهري كه روحاني بود. ناچار وارد قزوين شد و به خانه‌ي پدرش ملاصالح آمد، اما او مورد اعتراض سخت پدر و عمويش ملامحمدتقي قرار گرفت و حتي پدر و عمو و بستگان ، او را در خانه تحت‌نظر نگه داشتند و مانع شدند كه بابيان با او تماس پيدا كنند. ملامحمدتقي پيروان مذهب شيخيه را كافر و زنديق مي‌خواند و سخت قرة‌العين را بر اين روشي كه پيش گرفته بود برحذر مي‌داشت.8 ولي طول نكشيد كه بابيان نقشه‌ي قتل ملامحمدتقي يعني عموي قرة‌العين را طرح كردند كه البته به استناد تاريخ طراحي اصلي نقشه قتل، خود قرة‌العين بوده است. در اين گيرودار بابي‌هاي قزوين كه حاضر نبودند، قرة‌العين را از دست بدهند، با او و بابي‌هاي تهران و شهرستان‌هاي ديگر از جمله حسين علي بهاء و يحيي‌صبح‌ازل و... به طرف خراسان رهسپار شدند، ولي در شاهرود با عده‌اي از بابي‌ها كه از ترس مردم مشهد از آن‌جا فرار كرده بودند، ملاقات نمودند و اين‌جا بود كه افتضاح اجتماع بدشت پديد آمد. در اين هنگام علي محمد باب در زندان ماكو و چهريق به سر مي‌برد. آشوبگران به عنوان جشن به مناسبت باطل شدن اسلام و استقلال شرع بيان (كتاب علي‌محمدباب) در بدشت(محلي نزديك شاهرود) اجتماع نمودند. در اين اجتماع، از اين جوانان هرزگي‌ها و بي‌عفتي‌هايي بروز كرد كه قلم از نگارش آن شرم دارد. كار به جايي رسيد كه بعضي از ساده‌لوحان كه به راستي علي‌محمدباب را امام زمان مي دانستند، با ديدن اين مناظر رسوايي، بريدند و از اعتقاد به بابيت برگشتند. گردانندگان رسوايي بدشت كه در رأس قرار داشتند، حسين علي بهاء و محمد علي قدوس بارفروش(اهل بابل) و قرة‌العين بودند. اشراق خاوري در كتاب قاموس واقعه‌ي بدشت را اين‌گونه نقل مي‌كند: در نزديكي شاهرود امروز بدشت معلوم و مشهور است .... باري جمال مبارك (حسين علي) جمعي از اصحاب را كه بالغ بر 81 نفر بودند مهمان كرده بودند، و آن انجمن براي دو منظور متشكل شده بود، يكي اين كه براي استخلاص حضرت اعلي(علي‌محمدباب) از حسن ماكو مشورت كنند و ديگر آن بنا بود، استقلال شرع بيان (سيدعلي‌محمد) و نسخ شرع سابق (اسلام) ابلاغ شود ... سرانجام استقلال شرع بيان و نسخ شريعت ابلاغ شد ....9 تمام جمعيت در دوره‌ي توقفشان(22 روز) مهمان بهاء الله .... بوده‌اند، هر يك از اصحاب بدشت به اسم تازه‌اي موسوم شدند، از جمله خود هيكل مبارك (حسين‌علي) به اسم بهاء الله ..... باري در ايام اجتماع در بدشت هر روز يكي از تقاليد قديمه القاء مي‌شد، ياران نمي‌دانستند كه اين تعبيرات از طرف كيست؟ به جز افراد معدودي كه مي‌دانستند خود بهاء‌الله مصدر جميع اين تعبيرات است... ناگهان طاهره (قرة العين) بدون حجاب با آرامش و زينت به مجلس وارد شد. حاضرين كه چنين ديدند، دچار وحشت شديد گشتند ، همه حيران ايستاده بودند، زيرا آن چه را منتظر نبودند مي‌ديدند.... زيرا معتقد بودند كه طاهره مظهر حضرت فاطمه عليهم‌السلام است و آن بزرگوار را رمز عفت و عصمت و طهارت مي‌شمردند. عبدالخالق اصفهاني دستمال را در مقابل صورت گرفت و از مقابل طاهره فرار كرد و فريادزنان دور شد و چند نفر ديگر هم از اين امتحان بيرون آمدند و از امر تبرّي كرده و به عقيده‌ي سابق خود برگشتند.... از اجتماع ياران در بدشت مقصود اصلي كه اعلان استقلال امر مبارك بود، حاصل گرديد.10
كار افتضاح به جايي رسيد كه فاضل مازندراني در كتاب ظهورالحق (بخش سوم) صفحه‌ي 110 مي‌نويسد: ملاحسين بشرويه‌اي (از نخستين پيروان باب) كه حلقه‌ي اخلاص حضرت قدوس (محمدعلي‌بابلي) در گوش داشت، دربدشت حاضر نبود، همين كه اين وقايع به گوشش رسيد، گفت: اگر من در بدشت بودم اصحاب آن جا را با شمشير كيفر مي‌نمودم.
سرانجام پس از پايان واقعه‌ي بدشت، حسين‌علي بهاء با طاهره (قرة‌العين) و خادمه‌ي او به (نور) مازندران بازگشتند.

پی نوشت ها
1- ميرزاعباس از اهل‌نور مازندران بود و در دستگاه امام وردي ميرزا كه مدتي حاكم تهران و مدتي حاكم كرمان بود، منشي يود (مقدمه ادوارد براون، برنقطه‌الكاف)
2- نبيل به حساب ابجد مساوي با 92 است و كلمه‌ي محمد به حساب ابجد مساوي با 92 است ،‌علي قبل از نبيل يعني علي قبل از محمد.
3- وحيد به حساب ابجد مساوي با 28 است و يحيي (به استثناي الف آخرش) مساوي با 28 است و منظور باب از وحيد همان يحيي صبح ازل است.
4- اين صورت وصيت را ادوارد براون از متن خط علي‌محمدباب استنساخ كرده و در كتاب نقطه‌الكاف منتشر نموده است (مقدمه نقطه‌الكاف، ط بريل درليدن1328 هجري صفحه له)
5- زيرا حسين علي بهاء در سال چهارم اقامتش در شهر ادرنه مه سال 1285 بود ادعاي خود را آشكار ساخت (محاكمه و بررسي، ج2 ص12)
6- واكب‌الدريّه ، نوشته آيتي
7- مكاتب ج2، ص 254
8- ملامحمدتقي، شيخ احمد احسايي در مورد اعتقادات و افكارش با او به بحث پرداخته بود و سرانجام ملامحمد تقي او را تكفير كرد، تكفير ملامحمدتقي به سرعت در همه جا منتشر شد، ديگر شيخ احمد نتوانست در قزوين بماند و به عراق رفت.
9- به اصطلاح بهائيان قيامت كبري پديد آمد. زيرا آن ها روز نسخ و اعلام دين جديد را روز قيامت كبري مي‌خوانند.
10- كتاب قاموس، توقيع صنيع مبارك صفحه 94 (501 صفحه‌اي)
برگرفته از كتاب بابي‌گري و بهائي‌گري نوشته‌ي محمدمحمدي اشتهاردي

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید